سفارش تبلیغ
صبا ویژن

طنز و خنده ، جوک ، حکایت

طنز و خنده

فی الکمال المعذرت اولین مطلب الهذا الآپ کاملاْ عربیُ فی الاحوالات الدانشگاه !

لا فراموش النظرات السازنده و دقیقتان !

 

فی التوصیف الاپسار(جمع الپسر)

 

هذا الموجود فی البعض الاوقات یک مارمولکیه و فی الاکثر الاوقات فی البرابر

 الدخاتیر(جمع الدختر) البوق البوق .


کار الاپسار سه تیغه الریش و الزدن الواسکازین و الروغن الترمز و  بکله و الریمل

بالدماغ و العلافی فی الدانشگاه برای

 یتورونَ (تور کردن) الدخاتیر (الواقعیت التلخ) .


 الاستاد دشمن الخونی الاپسار بدلیل النشستن هذا لموجود فی الآخر الکلاس و

المزه پرانی و الجفنگ بازی .


و اما توصیه المهم بدخاتیر الدانشگاه . فی الدهان هذا المخلوق ، موجود جسمیچ

 باسم الزبان که یَتَخَرخَرونَ(خر می کند) سیندرلا  چه برسه به شما ، ولیکن فی

السینه البعضی موجود یک دل صاب مرده اما هذا المخلوق بمثابه الچوپان الدروغگو

 و لا باور هیچ یک من الدخاتیر حرف هذا البیچاره و المفلوک .


اما ارجع (برمی گردم ) باصل المطلب . انا اقول فی الاول المطلب که فی الدانشگاه

کار بعض الاپسار تور الدخاتیر که فی الواقع هذه الموجود محتاج بالافسار  ( باعث

شرمندگی ، روم به دیوار) و البته  همان دخاتیری که یَتَنَشنِشونَ (نشان می دهند )

 چراغ السبز هم همچنین .


موجود الثانی المورد العجیب فی الدوراننا که باعث الشگفتی کثیرا کثیر . هل (آیا)

الاپسار یحب اینکه شبیه بالدخاتیر بشوند و یا بالعکس . دلیل هذه الگفته که دماغ

بعض الاپسار عملیٌ و ابرو باعث البرش الدست و لب بثابه .........و الموی الدم

اسبی که واقعا فی هذه المورد باید گفت  (هذه الاپسار    )


خلاصه فی الآخرین شماره الاتل متل فی هذه الترم الحال گیریه الاپسار بود  .

 این واسه خانم ها

مواد به کار رفته در ساخت زنان :

گوشت و استخوان : ۴۰ تا ۶۰ کیلو

لوازم آرایش : یک من

عشوه : چهل خروار

قر و فر : پنجاه دور در دقیقه

زبان : ۱۴ متر

قدرت بیان : ۲۰۰۰ اسب بخار

قدرت اشک ریز : ۵ لیتر در ساعت

منطق : ۲ گرم در کل

عقل : نیم مثقال

لجبازی : به مقدار کافی.

جوک

* آخرین خبر از اون دنیا : پل صراط رو برداشتن و جاش تله کابین گذاشتن ، راحت باشید !

* غضنفر می ره خارج ازش می پرسن اسمت چیه ؟ می گه :

Sun God Between Two Waters Gold Shit Dear Wife .  ملت کپ می کنن می گن بابا فارسی بگو . می گه : شمس الله میاندوآبی زرگنده زنجانی !

* warning :

If you read this joke your brain will affect by viruses

Loading virus :

10%

20%

.

.

90%

Error 110 : not brain found !

 

سلف

دوباره دل هوای غذای خونه کرده***** نگو این غذای سلف جای اونو پر کرده
شکمم خسته از این چمن خورشتا خوردن***** مزه سبزی ها رو دیگه از یاد بردم
حالا من یه آرزو دارم تو سینه
که دوباره بخورم خورشت قیمه
واسه خوردن غذا تن به دل صفها می دم***** توی صف من تا حالا،فشار قبر رو دیدم
بعد هر صرف غذا نون اضافه با منه***** آخه این غذای سلف واسه ی معده ها کمه
حالا من یه آرزو دارم تو سینه
که دوباره بخورم خورشت قیمه

اهل دانشگاهم ...

 

اهل دانشگاهم      روزگارم خوش نیست
ژتونی دارم    خرده عقلی    سر سوزن شوقی
اهل دانشگاهم پیشه ام گپ زدن است
گاه گاهی می نویسم تکلیف  *   می سپارم به شما
تا به یک نمره ناقابل بیست   * که در آن زندانیست *   دلتان زنده شود
چه خیالی چه خیالی میدانم   *  گپ زدن بیهوده است
خوب میدانم دانشم بیهوده است
استاد از من پرسید   *     چقدر نمره ز من می خواهی
من از او پرسیدم      *    دل خوش سیری چند
اهل دانشگاهم    *   قبله ام آموزش
جانمازم جزوه      *     مشق از پنجره ها میگیرم
همه ذرات وجودم متبلور شده است
درسهایم را وقتی می خوانم   *   که خروس می کشد خمیازه
مرغ و ماهی خواب است
خوب یادم هست    *   مدرسه باغ آزادی بود
درس بی کرنش می خواندیم   *   نمره بی خواهش می آوردیم
تا معلم پارازیت می انداخت   *    همه غش می کردیم
کلاس چقدر زیبا بودو معلم چقدر حوصله داشت
درس خواندن آنروز     *   مثل یک بازی بود
کم کمک دور شدم از آنجا      *   بار خود را بستم
عاقبت رفتم در دانشگاه     *     به محیط خشن آموزش
و به دانشکده علوم سرایت کردم *   رفتم از پله کامپیوتر بالا
چیزها دیدم در دانشگاه
من گدایی دیدم در آخر ترم      *     در به در می گشت
یک نمره قبولی می خواست
من کسی را دیدم    *     از دیدن یک نمره ده
دم دانشگاه پشتک می زد
شاعری دیدم      *    هنگام خطابه    *    به خرچنگ می گفت ستاره
و اسید نیتریک را جای می می نوشید
همه جا پیدا بود      *     همه جا را دیدم
بارش اشک از نمره تک     *      جنگ آموزش با دانشجو
حذف یک درس به فرماندهی کامپیوتر
فتح یک ترم به دست ترمیم     *   قتل یک لبخند در آخر ترم
همه را من دیدم   *    من در این دانشگاه در به در و ویرانم
من به یک نمره نا قابل ده خشنودم    *       من به لیسانس قناعت دارم
من نمی خندم اگر دوست من می افتد
من نمی خندم اگر نرخ ژتون را دو برابر بکنند
و نمی خندم اگر موی سرم می ریزد
من در این دانشگاه        *      در سراشیب کسالت هستم
خوب می دانم استاد        *   کی کوئیز می گیرد
برگه حذف کجاست     *         سایت و رایانه آن مال من است
تریا،نقلیه،دانشکده از آن من است
ما بدانیم اگر سلف نباشد      *     همگی می میریم
و اگر حذف نباشد    *     همگی مشروطیم
نپرسیم که در قیمه چرا گوشت نبود
کار ما نیست شناسایی مسئول غذا
کار ما نیست شناسایی بی نظمی ها
کار ما شاید اینست که در مرکز پانچ
پی اصلاح خطا ها برویم

 

نظر یادتون نره.